میزبان جاجیگا از 10 خرداد 1400
درباره میزبان:
سفر یعنی زندگی ،زندگی یعنی سفر..زندگی بدون سفر برام هیچ جذابیتی نداره.همونقدر بگم ک اواسط مرداد ماه ۹۹ ساعت ۱۲ شب یهوو دلم یه کلبه میخاست وسط جنگل،دلم بوی چوب بارون خورده ی نم گرفته میخاست ،دلم یک دنیا سکوت میخاست ،یک دنیا آرامش، فارغ از دغدغه های همیشگی تهران و شلوغی هاش، تو اینترنت سرچ کردم کلبه ی وسط جنگل!!بین مازندران و گیلان مردد بودم با مشورت زیادی که گرفتم نتیجه شد شهر باران و اومدم .۸ ماه زندگی تو دل طبیعت بکر و سرسبز اینجا رو تجربه کردم یه تجربه عاالی با اون سبک قدیمی و جذابش با اون رسم و رسومات معمولش ک هنوز زندگی سنتی کاملا در جریانه.پیاده روی تو جنگل ،ماهیگیری تو دل شب تاطلوع آفتاب وسط رودخونه ،فصل برداشت برنج بود و کمک به اهالی اونجا. تجربه ی خیلی بی ناب و بی نظیری بود. حتی یاد گرفته بودم با شیر محلی ماست بزنم .غرق زندگی روستایی اونجا شده بودم ک براشون خیلی عجیب و جالب بود از تهران یکی اومده و چقد خودشو وفق داده با شرایط روستانشینی و فقط اینو بگم که ماجراجویی کنید و به تجربه های جدید سلام کنید .یکی می گفت سفر کن تو درخت نیسی!!!