یادم نیست سفر برای من از کجا شروع شد. شاید از ۱۳ سالگی و اولین سفر تنهاییم به سمنان. اون روز که دلتنگ برادر دانشجوم بودم و خانواده شرایط سفر نداشت. به تنهایی سوار اتوبوس شدم و با اینکه برادرم در سمنان منتظرم بود اما به عنوان یک سفر تنهاییِ هیجان انگیز در ذهنم ثبت شد. شاید علاقه من به سفر هم از همین جا شروع شد.
شاید بخشی از این علاقه به سفر از آموزشهای خانوادم باشه و بخش دیگرش ذاتی. حداقل من قادر به تفکیکش نیستم. اما این رو میدونم از همون اول به طبیعت علاقه داشتم. این رو میدونم و در خاطرم هست که بوها برام مهم بود. بوی برگ درخت گردو، وقتی اون رو تو دستم مچاله میکردم برام سرمست کننده بود و برای من اینا یادآور دوران کودکیه.
اون اولا واقعا این تنها سفر و جابجایی بود که برام جذابیت داشت و نمیدونستم چرا به این سمت کشیده میشم. سفر رفتن برای من جذابیت یاد گرفتن و دیدن چیزهای جدید و لمس تجربیات نو بود. نوجوونی ۱۳ ساله بودم و دیدن فرهنگهای مختلف برام جذاب بود. بعد از اون رهایی از هیاهوی شهر و پناه بردن به طبیعت و به دست آوردن آرامش دلیلم بود. همیشه طبیعت برام در اولویت بوده اما نمیتونم فرهنگ، مردم شناسی و ماجراجویی رو از اون جدا کنم. من عاشق طبیعت بکر جنگلهای شمال ایرانم ولی نمیتونم اونجا که میرم، با مردم ارتباط برقرار نکنم، از خوراک اونجا به عنوان یک نمود فرهنگی استفاده نکنم. اما همچنان این طبیعته که برای من موضوع اصلیه.
وقتی که سفر برام جدیتر شد لازم دیدم در مورد جغرافیا، تاریخ، طبیعت و سفر حرفه ای، اطلاعات بیشتری به دست بیارم، جزییات برام اهمیت بیشتری پیدا کرد و دقیقتر شدم. اونجا بود که تو یکی از سفرهام فهمیدم دیگران اون طور که باید و شاید به اطرافشون دقت نمیکنن. به بوی برگ درخت گردو، به اونچه به مشامشون میرسه بی توجه هستند. اونها زیر درخت گردو میشینن، از رایحش لذت میبرن اما نمیدونن بوی چیه.
سفر فرصت شناخت همین چیزها رو به آدمی میده. اینجا بود که جزییات بیشتر از قبل برام مهم شد. نگاهم حرفه ای تر و دغدغه مند شد. به سمت چیزهای تازه ای که تا قبل از این ندیده بودم و لمس نکرده بودم، جذب میشدم. دوست داشتم چیزهایی که در موردشون شنیدم رو از نزدیک ببینم. همین موقع بود که متوجه دستاوردهایی شدم که خیلی گسترده و جذاب و عزیز بود ولی لایه های عمیقتری داشت که باید برای دستیابی بهش تجربیات جدیدی کسب بکنید.
سفر تنها راه رسیدن به لایه های عمیقتریه که دربارش صحبت میکنم. با سفر میشه از چیزهای بسیاری محافظت کرد. گردشگری تنها راهی در جهانه که میتونه از فرهنگ و طبیعت و مردم جهان محافظت کنه. به واسطه گردشگری میشه به مردم یاد داد به فرهنگ دیگران و طبیعت احترام بذارن. نمونه موفق پروژه یوز ایرانی تو «خارتوران» و در روستای «قلعه بالا» در آموزش جامعه محلی را از یاد نبریم. اونها خودشون هم از طبیعتشون دفاع میکنند و هم در سود حاصل از گردشگری سهیم شدن.
توجه به جزییاته که باعث شکل گیری مواردی چون مثال بالا میشه. افراد سفر میرن، غذا میخورن و مکانهایی رو میبینن و بر میگردن. مهم اینه که ضمن برگشت چه چیزی به دست میارن. تنها راه، توجه به جزییاته. اگر افراد خودشون رو در معرض آداب و فرهنگ مردم محلی و طبیعت قرار بدن تجربیات فوق العاده ای کسب میکنن. این موضوع ترکیبی از مردم شناسی، زمین شناسی و گیاه شناسی و … است.
به تازگی چون تور هم اجرا میکنم این موارد برام خیلی مهم شده. سعی میکنم هیچ چیز رو از دست ندم و به لایه های عمیقتری در گردشگری و سفر توجه کنم. به تنها راه و سریعترین راه رسیدن، ارتباط برقرار کردن افراد و آشنا شدن و دوستی با همدیگه توجه کنم. به صلحی که میشه از این طریق رقم زد، توجه کنم. باید به سفر بریم و فارغ از رنگ پوست، ملیت یا زبان ارتباط برقرار کنیم. اگر چیزی رو یک بار ببینید، بهتر از اونه که هزار بار در موردش بشنوید.
چقدر عالی که تونستید به رویای بچه گیتون جامعه عمل بپوشانید زنجیره مسئولیت ها افساریست بر گرده😔م