من آدم استرسی هستم. یعنی این استعداد را دارم که از سادهترین اتفاقات روزمره که هنوز نیفتاده در ذهنم یک بحران جهانی بسازم.
مثلا میتوانم از احتمال خاموش نشدن کامل یک ته سیگار در زیر سیگاری به مشتعل شدن زیرسیگاری، میز، فرش، کل خانه، مجتمع مسکونی، محله، منطقه و در نهایت کل جنگلهای کالیفرنیا و استرالیا و بی خانمان شدن کوالاها و سوختگی ۸۰ درصدی کانگوروها برسم و وحشتزده ته سیگار را با یک پارچ آب خاموش کنم.
اما این پایان ماجرا نیست…. چون در حال حاضر من با بیرحمی یک پارچ آب را صرف خاموش کردن یک شعله کوچک کردهام؛ آن هم در شرایط بحران بی آبی که ابرها چشم دیدن هم را ندارند و از هم باردار نمیشوند.
اصلا این روزها باردار نشدن بین همه موجودات مد شده. آدمها هم مثل ابرها علاقهای به زاد و ولد ندارند و مسوولان اعلام می کنند که حالا که به زبان خوش بچه دار نمیشوید به زور بچه دارتان میکنیم!
حالا باید بررسی کرد که چرا ابرها هم علاقهای به زاد و ولد ندارند آیا در آسمان هم معضل بیکاری، بیپولی، مسکن، تحریم و فلان داریم؟ یا همین جوری از روی شکم سیری و بی خیالی، قید عهد و عیالواری را زدهاند و ابرها هم به جای بچه، حیوان خانگی آوردهاند؟
مسواک زدن با جریان آب
یادش به خیر یک پرفسور پرویز کردوانی متخصص کویرشناسی بود که انقدر سالها حرص خورد و گفت که : «دولت! ملت! آحاد! آب داره تموم میشه ایران داره کویر میشه !» بنده خدا دق کرد. البته هنوز و همچنان شیر آب دولت! ملت! آحاد! باز است و در حال مسواک زدن، جلوی آینه دستشویی شکلک درآورده و کل محتوای سد کرج را به چاه فاضلاب هدایت میکنند.
استفاده از فشار آب به جای جارو
کجاست پرفسور که ببیند رسانهها اعلام می کنند که وضعیت آبی تهران فاجعه بار است و اهالی پایتخت باید دست به آفتابه چشم به راه آب بمانند و آب هم که قطعه. مگر اینکه ابرها اختلافات را کنار بگذارند، آشتی کنند و ببارند که دوباره بشود به جای استفاده از جارو، آشغالهای حیاط را با فشار آب جمع کرد.
آنهایی که پولش را میدهند پس میپاشند
البته که دارندگی و برازندگی؛ این را درباره شعور می گویم.
آخر همه چیز که مال و منال نیست. داستان از این قرار است که همسایه محترم شلنگ آب در دست مشغول آبیاری آسفالت و دیوار و ایجاد شادابی در فضای کوچه است .
بهش می گویم:« هموطن! زمین از بی آبی داره ترک میخوره و دوقاچ میشه. ببند اون شیر آب رو» بر و بر من را نگاه کرده و در حالی که با شلنگ آب، فواره درست میکند؛ میفرمایند« قبض آب رو خودم میدم. مشکلیه؟!»
وسواسیها
یک سری از افراد هستند که وقتی به فکر نظافت میافتند لرزه بر اندام لولهکشی سازمان آب و فاضلاب میافتد.
از دید اینها جهان ایدهآل و تمیز جایی است که اول با مایع سفیدکننده خیس بخورد، بعد با فرچه و پودر لباسشویی سابیده شود بعد به دفعات آب ریخته آب ریخته و آب ریخته و آب….
دوش احساسی
بخشی از بحران آب هم به بحران عاطفی افراد مربوط میشود. بنده شخصا عشاق شکست خوردهای را میشناسم که رکورد زیر دوش ماندن را شکستهاند. اینها بعد از ضربه عشقی زیر دوش می مانند و آواز اندوهناک می خوانند.. بلکه بشورد و ببرد …
لولههای فرسوده، تنبل های آسوده
قطره قطره جمع گردد وانگهی روی سر همسایه پایینی خراب شود. این ضرب المثل برای کسانی گفته شده که حس و حال تعمیر لوله کشی آب را ندارند و بحران آب درمنزلشان نشتی دارد.
آب اشتراکی و بچه زرنگها
یک گروه از دست اندرکاران بحران آب آنهایی هستند که وقتی دستشان به منابع اشتراکی میرسد به فکر ریخت و پاش میافتند. وجدانشان را تا کرده در گوشه گنجه گذاشته و با خیال راحت شروع به شستن و برق انداختن ماشینشان با آب گرم، کف فراوان و وجدان راحت میکنند.
سهم من از بحران آب جهانی
همه ما در بحران بی آبی سهمی داریم. سهم من هم یک بوته خیار است که در بالکن آپارتمان کاشتم و به منظور باردهی بوته مذکور به اندازه خرید یک هکتار خیارسالادی بهش آب دادم و دست آخر یک خیار هم پس نداد. درست مثل آنهایی که مایلند در کویر لوت هندوانه خنک آبدار بکارند.
خلاصه اینکه …
تا چند سال پیش میگفتیم که« آب هست اما کم است» حالا اما کار از این حرفها گذشته. دیگه خاک بر سر نشستیم کف زاینده رود.
ببند اون شیر آب رو هموطن خشک شدیم …
خیلی عالی👍👏👏👏