همیشه برایم سوال بود که چرا سه نفر به نامهای مجید، امید و مهران روز ۲۷ خرداد ۹۸ باید توی جاده چالوس در منطقه صعبالعبور بالای تونل با اسپری مشکی بنویسند
« مجید، امید، مهران ۲۷ خرداد ۹۸»
خب که چه؟!
درباره گردشگری آسیب زننده به محیط زیست و فضای بومی مطلب گردشگر روی مخ رونده را در مجله جاجیگا بخوانید.
ثبت در تاریخ به شیوه انسان نخستین
چرا باید کل مسافران این جاده بخوانند و بدانند که « مجید، امید و مهران ۲۷ خرداد ۹۸»؟
جواب این سوال را می توان در آثار حکاکی روی دیوار سنگی غارها به دست انسان نخستین پیدا کرد.
یعنی یک سری از هموطنان برای ثبت شدن در تاریخ هنوز به شیوه انسان نخستین رفتار میکنند و جوری سفر می کنند که بعدها آیندگان بدانند که مجید، امید و مهران در روز ۲۷ خرداد از همین مسیر شروع به ثبت حضورشان در تاریخ با آلودگی تصویری و صوتی کردند.
اما این ثبت وقایع به همین جا ختم نمی شود…
درباره انواع و اقسام طبیعت آزاری در مجله جاجیگا بخوانید.
سپر به سپر رفاقت تا ته دره
داستان از سر عوارضی شروع میشود. یعنی همان جایی که معمولا قرار میگذارند که همدیگر را ببینند و یک سفر رفاقتی هیجان انگیز را شروع کنند.
یکی از قوانین مرام و معرفت این رفقا در مسیر این است که حتما باید ماشینشان سپر به سپر هم حرکت کنند. گاهی هم با دلربایی، سبقت و ویراژ دادن از کنار بقیه خودروها، به هم برسند و با خنده و شوخی و تبادل محبت از پنجرهها به هم پرتقال قاچ شده و خیار نمک زده تعارف کنند.
حتی اگر این سپر به سپر رفتن و دل و قلوه رد و بدل کردن در پیچ و خم جاده تا ته دره ادامه پیدا کند.
بچه زرنگها
این سه کلا به بچه زرنگ بازی معروفند. نمونه این زبل بازی را میتوان در شرایطی که همه خودروها در جاده پشت سرهم توی ترافیک منتظر ایستادهاند و نیم کلاج میکنند دید.
یعنی وقتی این سه باهوش با زبل بازی ماشین را توی شانه خاکی انداخته و گازش را میگیرند و خاکش را نصیب همه آن کسانی میکنند که معتقدند رفتار شعورمندانه و با فرهنگ درست این است که در مسیر حرکت کنی و حرکت در شانه راه را برای عبور حیوانات اهلی بگذاری!
حضور گوش خراش در حافظه جانوران
در قدم بعدی این سه با دیدن منظره جنگل دلشان ضعف رفته و تصمیم میگیرند نهار را در فضای باصفای جنگل صرف کنند.
پس کیسه حاوی چنجه، دنبه، سیخ و بساط را برداشته و به دل جنگل میزنند.
اینجا یکی از مهمترین نقاط ثبت در تاریخ رفقا است.
در بدو ورود به جنگل با صدای ضبط و ساب ووفر شانصد وات و گوف گوف گوف تمامی جنبندگان، حشرات و باکتریجات از وجود این رفقا در جنگل با خبر شده و وحشتزده لانه و آشیانه را رها کرده و فرار میکنند.
به این ترتیب خاطرهای محو نشدنی از حضور نوع بشر در جنگل در ذهن سایر جانوران این کره خاکی ثبت میشود.
بله انسان! همان موجود پر سرو صدا و گوش خراشی است که سوار بر یک غول آهنی نعرهکشان و دودکنان وارد فضای زندگی سایر موجودات میشود و آنها را زا به راه میکند.
آتش به جان جنگل
همان طور که در تاریخ تمدن بشری ثبت شده، عنصر آتش تاثیر مهمی در پیشرفت بشریت داشته. در نتیجه مجید، امید و مهران دست به فندک شده و در دل جنگل و طبیعت بکر چنان آتشی برای پختن چنجه و دنبه به پا میکنند که میتواند کل بشریت را از دوره پارینه سنگی به دوره آهن منتقل کند.
رد پای این آتش هم در جنگل یکی دیگر از آثار ثبت شدنی در تاریخ سفر آنها است. آتشی که بدون سنگچین روشن میکنند پس پیش میرود و به جان درخت بی نوایی که در نزدیکی محل کمپ ثبتشدگان در تاریخ روییده، میرسد و جانش را میسوزاند.
آنچه از ما به جا میماند
بعضی آدمها هستند که هرجا میروند ردپایی از خود به یادگار میگذارند که شخصیت و منش آنها را نشان میدهد.
مثلا بعضی آدمها بعد از رفتن، بوی عطرشان بر جا میماند.
یک سری، حس مهربانی و محبتشان را در قلبها باقی میگذارند.
مجید، امید و مهران هم آشغال و زبالههایشان را در دل طبیعت به جا گذاشتند و رفتند.
این روش، ماندگارترین شکل ثبت شدن در خاطره تاریخ است.
چون «میلیانها» سال طول میکشد که زمین بتواند بطری نوشابه و نایلون پفکی را که این سه خوردند تجزیه و از زمین پاک کند.
خراش بر جان و تن درخت
رفقای بدوی ما البته برای ثبت شدن در تاریخ جنگل کم نمی گذارند و برای محکم کاری از اینکه آیندگان بدانند و آگاه باشند با لبه چاقو روی تنه درخت هم ثبت میکنند که: « مجید، امید، مهران ۲۷ خرداد ۹۸».
استفاده از همه امکانات تا مرز نابودی
آنها با اجاره ویلایی دنج و باحال قرار است حسابی بهشان خوش بگذرد.
داخل ویلا که میشوند، از دیدن فضای تمیز و مرتب داخل چشمشان برق میزند.
بعد از دیدن آب تمیز و زلال استخر که دیگر کنترلشان را از دست داده و با لباس شیرجه میزنند تا تمام گرد و خاک و آلودگیهای نشسته بر تنشان آب زلال استخر را به گند بکشند.
این سه نفر معتقدند به خاطر پولی که بابت رزرو ویلا پرداختهاند، حق دارند از همه امکانات تا مرز نابودی استفاده کنند.
پس روند تخریب تازه شروع شده…
جهیدن روی مبل و تخت و شکستن ستون فقرات آنها.
شکستن ظرف و ظروف.
انداختن زغال مشتعل قلیان روی فرش و گذاشتن رد یادگاری ابدی.
و در آخر روی دیوار با خط درشت بنویسند: « مجید، امید، مهران ۲۷ خرداد ۹۸ »
نابودکنندگان آسایش
طبق یک قانون نوشته هرجا که به این سه نفر خوش میگذرد تا شعاع پانصد متری به بقیه سخت و ناگوار میگذرد.
پس در طول مدت اقامت دوستان در ویلا همسایهها از سر و صدای وقت و بی وقت، عربده کشی، و ابراز خوشحالی با جیغ و سوت و غیره آسایششان را از دست میدهند و لحظهشماری می کنند که هرچه زودتر دوره خوشگذرانی این سه نفر به سر برسد و منطقه را ترک کنند و جمعیتی را نجات دهند.
میزبانی که پشت دستش را داغ میزند
این سه نفر برای اینکه خیلی دقیق و محکم در ذهن میزبان حک شوند، ظرفهایی را که خودشان کثیف کردهاند نمیشویند، آشغالهایی را که خودشان ایجاد کردهاند جمع نمیکنند و ویلا را جوری تحویل میدهند که میزبان پشت دستش را داغ میزند که هرگز! هیچ وقت! و تحت هیچ شرایطی! دوباره ویلا را در اختیار این سه نفر قرار ندهد.
خلاصه اینکه مثل مجید، امید و مهران نباشیم و در سفر ردپایی از خودمان به جا بگذاریم که باعث خجالت نسل بشر نشود و جلوی آیندگان سرافکنده نشویم.
برای ثبت در تاریخ
مجید، امید، مهران ۱۶ بهمن ۱۴۰۰